بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
ترجیع بند محتشم را از این سایت دریافت کنید.
محتشم کاشانی (ترجیع بند)/باز این چه شورش است که در خلق عالم است
Download
محتشم کاشانی (ترجیع بند)/باز این چه شورش است که در خلق عالم است
< محتشم کاشانی (ترجیع بند)از ویکینبشته پرش به ناوبری پرش به جستجو
محتشم کاشانی (ترکیب بند)(باز این چه شورش است که در خلق عالم است)
باز این چه شورش است، که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است، کز زمین بی نفخ، صور خاسته تا عرش اعظم است؟
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است؟
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب که آشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پروردهی کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا در خاک و خون طپیدهی میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک ز آن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم، ز قحط آب، سلیمان کربلا
ز آن تشنگان هنوز به عَیّوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سُرادِقِ گردون نگون شدی وین خرگه بلندستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعله برق خرمنِ گردونِ دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام، غرقهی دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روز حشر با این عمل معاملهی دهر چون شدی؟
آل نبی چو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسلهی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید ز آن ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگرِ الماسریزهها افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سُرادِقی که مَلَک محرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهی ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنهی خلفِ مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم، آفتاب
چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهی ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردوننشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلطکار، کان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یکباره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل علی چو شعلهی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصهی محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمامْ زلزله شد خاک، مطئمن گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهی «هذا حسین» او سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که: یا ایهاالرسول!
این کشتهی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقهی محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشکلب فتادهی دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاهِ شهیدِ ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان! حال ما ببین ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
منبع مطلب : fa.wikisource.org
متن کامل ترکیب بند محتشم کاشانی برای روز عاشورا
باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...
متن کامل ترکیب بند محتشم کاشانی برای روز عاشورا
باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...
29940 شعر ادبی 1400/05/31
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پروردهی کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعلهی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر با این عمل معاملهی دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسلهی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزهها افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهی ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنهی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهی ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل علی چو شعلهی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصهی محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهی هذا حسین زود سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
منبع مطلب : seemorgh.com